دانلود یکجای آموزش تجوید قران کریم توسط استاد ستوده نیا
لینک مستقیم - سرور سایت
فرمت: MP3
اسلام
مجموعه برنامه « داستان هفته » پخش شده از رادیو معارف دانلود یکجای فایل ها به صورت فشرده (zip): دانلود یکجای مجموعه « داستان هفته » پخش شده از رادیو معارف (حجم: 149 مگابایت) مجموعه صوتی تصحیح قرائت حمد و سوره و اذکار نماز، تقدیم به کاربران عزیز دانلود در ادامه مطلب آموزش قرائت نماز توسط دکتر حمیدرضا مستفید تقدیم به کاربران عزیز دانلود در ادامه مطلب ------------------------------------------------------- دانلود یکجای آموزش قرائت نماز توسط دکتر حمیدرضا مستفید دانلود یکجای آموزش تجوید قران کریم توسط استاد ستوده نیا دانلود یکجای آموزش روخوانی قران کریم - صوتی دانلود یکجای فایل ها به صورت فشرده (zip): دانلود یکجای مجموعه آموزش تجوید سطح یک توسط استاد موسوی (حجم: 180 مگابایت) عناوین فایل ها: دانلود یکجای فایل ها به صورت فشرده (zip): دانلود یکجای مجموعه آموزش دستگاه های مداحی توسط مرحوم ایزدی (حجم: 28 مگابایت) عناوین فایل ها: دانلود یکجای فایل ها به صورت فشرده (zip): دانلود یکجای مجموعه اشعار استاد مشفق کاشانی (حجم: 9 مگابایت) دانلود یکجای فایل ها به صورت فشرده (zip): دانلود یکجای مجموعه سخنرانی از استاد قیصر امین پور - ادبیات فارسی (حجم: 79 مگابایت) دانلود یکجای فایل ها به صورت فشرده (zip): دانلود یکجای دیوان حافظ شیرازی - صوتی (حجم: 116 مگابایت) دانلود یکجای فایل ها به صورت فشرده (zip): دانلود یکجای کتاب گلستان سعدی - صوتی (حجم: 70 مگابایت) دانلود یکجای فایل ها به صورت فشرده (zip): دانلود یکجای دیوان شعر مرحوم استاد شهریار - صوتی (حجم: 157 مگابایت) دانلود یکجای فایل ها به صورت فشرده (zip): دانلود یکجای مجموعه اشعار مرحوم شهریار - صوتی (حجم: 16 مگابایت) دانلود یکجا (zip): * به جهت سهولت در دانلود فایل ها به چهار قسمت تقسیم شده اند. دانلودفایل: دانلود در ادامه مطلب دانلود یکجا (zip): از ویژگی های این مجموعه: فرمت MP3 فایل ها و قابلیت ذخیره و گوش دادن در کامپیوتر، موبایل و دیگر پخش کننده های دیجیتال، حذف آیه هایی که سجده واجب دارند و ذکر تنها ترجمه آنها، امکان دانلود به صورت یکجا و مجزا و پخش آنلاین فصل چهاردهم: چهرهي ديگر ولايت و تأثير آن در تهذيب نفوس!
فرمت: MP3 - تعداد فایل ها: 51
اشکالات عمده نماز از نظر شرعی (10)
لینک مستقیم - سرور سایت
لینک دانلود (حجم 24 مگابایت)
پسورد: www.yasinmedia.com
لینک مستقیم - سرور سایت
فرمت: MP3
آموزش روخوانی قران کریم به صورت صوتی
لینک مستقیم - سرور سایت
فرمت: MP3 لینک دانلود آموزش روخوانی قرآن کریم به صورت صوتی (حجم: 40 مگابایت)
مجموعه آموزش تجوید سطح یک توسط استاد موسوی
فرمت: MP3 - تعداد فایل ها: 29
مجموعه آموزش دستگاه های مداحی توسط مرحوم ایزدی
فرمت: MP3 - تعداد فایل ها: 33
مجموعه اشعار استاد مشفق کاشانی
مجموعه اشعار استاد مشفق کاشانی
فرمت: MP3 - تعداد فایل ها: 000مجموعه سخنرانی از استاد قیصر امین پور - ادبیات فارسی
گفتارهای استاد قیصر امین پور پیرامون ادبیات معاصر
فرمت: MP3 - تعداد فایل ها: 19دیوان حافظ شیرازی - صوتی
دیوان حافظ شیرازی - صوتی
فرمت: MP3 - تعداد فایل ها: 495کتاب گلستان سعدی - صوتی
کتاب گلستان سعدی - صوتی
فرمت: MP3 - تعداد فایل ها: 109دیوان شعر مرحوم استاد شهریار - صوتی
دیوان شعر مرحوم استاد شهریار - صوتی
فرمت: MP3 - تعداد فایل ها: 99مجموعه اشعار مرحوم شهریار
مجموعه اشعار مرحوم شهریار - صوتی
فرمت: MP3 - تعداد فایل ها: 18صوت کامل شش دفتر مثنوی معنوی - Mp3
روایت کامل شش دفتر مثنوی معنوی، تقدیم به کاربران عزیز
دانلود یکجای مثنوی معنوی (قسمت اول)
دانلود یکجای مثنوی معنوی (قسمت دوم)
دانلود یکجای مثنوی معنوی (قسمت سوم)
دانلود یکجای مثنوی معنوی (قسمت چهارم)
صوت کامل شاهنامه فردوسی - Mp3
روایت کامل ابیات شاهنامه مبتنی بر نسخه (چاپ مسکو) با صدای گوینده معاصر آقای اسماعیل قادر پناه، تقدیم به کاربران عزیز
دانلود یکجای صوت کامل شاهنامه فردوسی (قسمت اول) - (حجم: 350 مگابایت)
دانلود یکجای صوت کامل شاهنامه فردوسی (قسمت دوم) - (حجم: 350 مگابایت)
دانلود یکجای صوت کامل شاهنامه فردوسی (قسمت سوم) - (حجم: 350 مگابایت)
دانلود یکجای صوت کامل شاهنامه فردوسی (قسمت چهارم) - (حجم: 350 مگابایت)
دانلود یکجای صوت کامل شاهنامه فردوسی (قسمت پنجم) - (حجم: 180 مگابایت)
دانلود میکس صوتی ترتیل و ترجمه گویای قرآن کریم به صورت آیه به آیه، با قرائت مشاری العفاسی و شاطری و با ترجمه آیت الله مکارم شیرازی با صدای کبیری.
لینک های دانلود
فرمت: MP3 - کیفیت: 64 kbpsترتیل با صدای مشاری العفاسی، ترجمه آیت الله مکارم با صدای کبیری
ترتیل با صدای شاطری، ترجمه آیت الله مکارم با صدای کبیری
نمایش فایل ها
نمایش فایل ها (ترتیل با صدای مشاری العفاسی، ترجمه آیت الله مکارم با صدای کبیری)
نمایش فایل ها (ترتیل با صدای شاطری، ترجمه آیت الله مکارم با صدای کبیری)
چهرهي ديگر ولايت و تأثير آن در تهذيب نفوس!
تأثيرگذاري اعتقاد به ولايت بر اخلاق و نفوذ آن در مسايل مربوط به تهذيب نفس، و سير و سلوک الي الله، تنها از جهت اسوه بودن اوليأالله و هدايتهاي آنها از طريق گفتار و رفتار نيست؛ بلکه به عقيدهي جمعي از بزرگان و دانشمندان، نوعي ديگر از ولايت وجود دارد که از شاخههاي ولايت تکويني محسوب ميشود، و از نفوذ معنوي مستقيم رهبران الهي، در تربيت نفوس آماده از طريق ارتباط پيوندهاي روحاني خبر ميدهد.
توضيح اينکه: پيامبر صلي الله عليه و آله و امام معصوم (ع) به منزلهي قلب تپنده جامعهي انساني هستند؛ هر عضوي از اعضأ اين پيکر با آن قلب ارتباط بيشتري و هماهنگي افزونتري داشته باشد، بهرهي بيشتري ميگيرد؛ يا به منزلهي خورشيد درخشاني هستند که اگر ابرهاي تيره و تار کبر و غرور و خودبيني و هواي نفس کنار برود، تابش آفتاب وجود آنان به شاخسار ارواح آدميان، سبب رشد و نمو آنها ميگردد، و برگ و گل و ميوه ميآورد.
در اين جا، ولايت شکل ديگري به خود ميگيرد، و از دايرهي تصرفات ظاهري فراتر ميرود و سخن از تأثير مرموز و ناپيدايي به ميان ميآيد که با آنچه تاکنون گفتهايم متفاوت است. قرآن مجيد ميگويد: {يا أَيُّهَا النَّبِي إِنَّا أَرْسَلْناک شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً وَ داعِياً إِلَي اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً}؛ اي پيغمبر! ما تو را گواه فرستاديم و بشارتدهنده و انذارکننده، و تو را دعوت کننده به سوي خدا به فرمان او قرار داديم، و چراغي پرفروغ و روشني بخش. (1)
اين چراغ پرفروغ و خورشيد تابان هم مسير راه را روشن ميسازد تا انسان راه را از چاه باز يابد، و شاهراه را از پرتگاه بشناسد و در آن سقوط نکند؛ و هم اين نور الهي به طور ناخودآگاه در وجود انسانها اثر ميگذارد، و نفوس را پرورش داده و به سوي تکامل ميبرد.
حديث معروف هشام به حکم که براي مناظره با عمرو بن عبيد (عالم علم کلام و عقائد اهل سنّت) به بصره رفت، و او را با بيان منطقي زيبايي به اعتراف به لزوم وجود امام در هر عصر و زمان وادار نمود، گواه ديگري بر اين معني است.
او وارد مسجد بصره شد؛ صفوف مردم که اطراف عمرو بن عبيد را گرفته بودند شکافت و پيش رفت و رو به سوي او کرده و گفت: من مرد غريبي هستم سؤالي دارم اجازه ميفرمايي؟
عمرو گفت: آري!
هشام گفت: آيا چشم داري؟
عمرو گفت: فرزندم! اين چه سؤالي است ميکني؟ و چيزي را که با چشم خود ميبيني چگونه از آن پرسش ميکني؟!
هشام گفت: سؤالات من از همين قبيل است؛ اگر اجازه ميدهي ادامه دهم؟
عمرو از روي غرور گفت: بپرس، هر چند سؤالي احمقانه باشد!
سپس هشام سؤال خود را تکرار کرد.
هنگامي که جواب مثبت از عمرو شنيد، پرسيد: با چشمت چه ميکني؟
گفت: رنگها و انسانها را ميبينم.
سپس سؤال از دهان، و گوش و بيني کرد و جوابهاي سادهاي از عمرو شنيد!
در پايان گفت: آيا قلب (عقل) هم داري و با آن چه ميکني؟!
گفت: تمام پيامهايي را که از اين جوارح و اعضاي من ميرسد با آن تشخيص ميدهم. (و هرکدام را در جاي خود به کار ميگيرم.)
هشام در آخرين و مهمترين سؤال مقدّماتي خود پرسيد: آيا وجود اعضأ و حواس، ما را از قلب و عقل بينياز نميکند؟
گفت: نه. زيرا اعضأ و حواس ممکن است گرفتار خطا و اشتباهي شود؛ اين قلب است که آنها را از خطا باز ميدارد.
اين جا بود که هشام رشتهي اصلي سخن را به دست گرفت و گفت: اي ابامروان! (ابامروان کنيه عمرو بن عبيد بود.) هنگامي که خداوند متعال اعضأ و حواس انسان را بدون امام و رهبر و راهنمايي قرار نداده، چگونه ممکن است جهان انسانيّت را در شک و ترديد و اختلاف بگذارد، و امامي براي اين پيکر بزرگ قرار ندهد؟
عمرو بن عبيد در اين جا متوجّه نکتهي اصلي بحث شد و سکوت اختيار کرد، و بعد فهميد که اين جوان پرسش کننده، همان هشام بن حکم معروف است، او را در کنار خود نشاند، و احترام شاياني نمود. امام صادق (ع) بعد از شنيدن اين ماجرا در حالي که خنده بر لب داشت به هشام فرمود: چه کسي اين منطق را به تو ياد داده است؟
هشام عرض کرد: بهرهاي است که از مکتب شما آموختهام.
امام صادق (ع) فرمود: به خدا سوگند اين سخني است که در صحف ابراهيم و موسي (ع) آمده است. (2)
آري! امام به منزلهي قلب عالم انسانيت است و اين حديث ميتواند اشاره به ولايت و هدايتهاي تشريعي او باشد يا تکويني يا هر دو.
حديث معروف ابوبصير و همسايهي توبهکارش گواه ديگري بر اين مطلب است:
او ميگويد: همسايهاي داشتم که از کارگزاران حکومت ظالم (بني اميه يا بني عباس) بود و اموال فراواني از اين طريق فراهم ساخته و به عيش و نوش لهو و شرابخواري و دعوت گروههاي فساد به اين مجالس مشغول بود؛ بارها شکايت او را به خودش کردم ولي دست برنداشت هنگامي که زياد اصرار کردم گفت: اي مرد! من مردي مبتلا و آلوده به گناهم و تو مرد پاکي هستي، اگر شرح حال مرا براي دوست بزرگوارت، امام صادق (ع) بازگويي اميدوارم که خدا مرا بدين وسيله نجات دهد.
سخن او در دل من اثر کرد؛ هنگامي که خدمت امام صادق (ع) رسيدم و حال او را باز گفتم؛ فرمود: هنگامي که به کوفه باز ميگردي او به ديدار تو ميآيد؛ به او بگو: جعفر بن محمد براي تو پيام فرستاده و گفته است کارهاي گناه آلودهات را رها کن و من بهشت را براي تو ضامن ميشوم!
ابوبصير ميگويد: هنگامي که به کوفه بازگشتم در ميان کساني که از من ديدن کردند، او بود؛ هنگامي که ميخواست برخيزد، گفتم: بنشين تا منزل خلوت شود، کاري با تو دارم. هنگامي که منزل خلوت شد به او گفتم اي مرد! شرح حال تو را براي امام صادق (ع) گفتم، فرمود: سلام مرا به او برسان و بگو اعمال زشت خود را ترک کند و من براي او ضامن بهشتام!
همسايهام سخت منقلب شد و گريه کرد؛ سپس گفت: تو را به خدا جعفربن محمد چنين سخني را به تو گفته است؟! ابو بصير ميگويد سوگند ياد کردم که او چنين پيامي را براي تو فرستاده است! آن مرد گفت: همين کافي است و رفت!
پس از چند روز به سراغ من فرستاد؛ ديدم پشت در خانهاش در حالي که بدنش (تقريباً) برهنه است ايستاده و ميگويد: اي ابو بصير! چيزي در منزل من (از اموال حرام) باقي نمانده مگر اينکه از آن خارج شدم. (آنچه را که صاحبانش را ميشناختم به آنها دادم و بقيه را به نيازمندان بخشيدم.) و تو ميبيني اکنون من در چه حالتام!
ابو بصير ميگويد من از برادران شيعه لباس (و ساير نيازمنديهاي زندگي) را براي او جمعآوري کردم؛ مدّتي گذشت که باز به سراغ من فرستاد که بيمارم نزد من بيا! من مرتب به او سر ميزدم و براي درمان او ميکوشيدم. (ولي درمانها سودي نبخشيد) و سرانجام او در آستانهي مرگ قرار گرفت.
من در کنار او نشسته بودم و او در حال رحلت از دنيا، بيهوش شد؛ هنگامي که به هوش آمد، صدا زد اي ابو بصير! يار بزرگوارت به عهد خود وفا کرد! اين سخن را گفت و جان به جان آفرين تسليم نمود.
مدّتي بعد به زيارت خانهي خدا رفتم؛ سپس براي زيارت امام صادق (ع) به در خانهي آن حضرت آمدم و اجازهي ورود خواستم؛ هنگامي که وارد شدم در حالي که يک پاي من در دالان خانه و پاي ديگرم در حياط خانه بود، امام (ع) بدون مقدّمه از داخل اطاق صدا زد اي ابو بصير! ما به عهدي که با دوست تو کرده بوديم وفا کرديم! (او نيز به عهد خود وفا کرد.) (3)
درست است که ممکن است اين حديث جنبهي يک توبه عادي و معمولي داشته باشد، ولي با توجّه به آلودگي فوق العادهي آن مرد گنهکار و اعتراف خودش به اينکه بدون نظر و عنايت امام قدرت بر تصميمگيري و نجات از چنگال شيطان را نداشت، اين احتمال بسيار قوي به نظر ميرسد که اين انقلاب و دگرگوني در آن مرد آلوده ولي آماده، با تصرف معنوي امام صورت گرفت؛ زيرا در اعماق قلبش نقطهي روشني از ولايت داشت و همان نقطهي وراني سبب شد که امام (ع) به او توجّه و در او تصرفي کند و او نجات يابد!
نمونهي ديگري از اين تأثير معنوي و ولايت تکويني در تهذيب نفوس آماده همان موردي است که مرحوم علامهي مجلسي در بحارالانوار نقل ميکند، ميگويد:
در آن هنگام که موسي بن جعفر (ع) در زندان هارون بود؛ هارون کنيزي زيبا و صاحب جمال به خدمتش فرستاد (البتّه در ظاهر براي خدمت بود و در باطن به پندار خودش فريب دادن امام (ع) از طريق آن کنيز بود) هنگامي که امام متوجّه او شد، همان جملهاي را که سليمان (ع) در مورد هداياي ملکه سبا گفته بود بيان فرمود: «بل انتم بهديتکم تفرحون»؛ شما هستيد که بر هدايايتان خوشحال ميشويد! (4)
سپس افزود: من نيازي به اين کنيز و مانند آن ندارم.
هارون از اين مسأله خشمناک شد، فرستادهي خود را نزد آن حضرت فرستاد و گفت به او بگو ما با ميل و رضاي تو، تو را حبس نکرديم؛ و با ميل تو، تو را دستگير نساختيم؛ کنيزک را نزد او بگذار و برگرد!
مدّتي گذشت، هارون خادمش را فرستاد تا از وضع حال کنيز با خبر شود. (آيا توانسته است در امام نفوذ کند يا نه؟) خادم برگشت و گفت کنيز را در حال سجده براي پروردگار ديدم! سر از سجده برنميداشت و پيوسته ميگفت: قدوس سبحانک سبحانک!
هارون گفت: به خدا سوگند موسي بن جعفر (ع) او را سحر کرده! کنيز را نزد من بياوريد! هنگامي که او را نزد هارون آوردند بدنش (از خوف خدا) ميلرزيد و چشمش به سوي آسماءن بود.
هارون گفت: جريان تو چيست؟
کنيز گفت: من حال تازهاي پيدا کردهام؛ نزد آن حضرت بودم و او پيوسته شب و روز نماز ميخواند؛ هنگامي که سلام نماز را گفت در حالي که تسبيح و تقديس خدا ميکرد، عرض کردم مولاي من! آيا حاجتي داري انجام دهم؟ فرمود: من چه حاجتي به تو دارم؟ گفتم: مرا براي انجام حوائج شما فرستادهاند!
اشاره به نقطهاي کرد و فرمود اينها چه ميکنند؟ کنيز ميگويد: من نگاه کردم، چشمم به باغي افتاد پر از گلها که اول و آخر آن پيدا نبود؛ جايگاههائي در آن ديدم که همه با فرشهاي ابريشمين مفروش بود؛ خادماني بسيار زيبا که مانند آنها را نديده بودم آمادهي خدمت بودند؛ لباسهاي بينظيري از حرير سبز در تن داشتند، و تاجهايي از دُرّ و ياقوت بر سر، و در دستهايشان ظرفها و حولههايي براي شستن و خشک کردن بود؛ و نيز انواع غذاها را در آن جا آماده ديدم؛ من به سجده افتادم و همچنان در سجده بودم تا اين خادم مرا بلند کرد، هنگامي که سر برداشتم خود را در جاي اول ديدم!
هارون گفت: اي خبيثه! شايد سجده کردهاي و به خواب رفتهاي و آنچه ديدي در خواب ديدي! کنيز گفت: نه به خدا قسم اي مولاي من! من قبلاً اين صحنهها را ديدم، سپس به خاطر آن سجده کردم! هارون الرشيد به خادم گفت: اين زن خبيث را بگير و نزد خود نگاهدار، تا احدي اين داستان را از او نشنود!
کنيز بلافاصله مشغول نماز شد؛ هنگامي که از او سؤال کردند چرا چنين ميکني؟ گفت: اين گونه عبد صالح (موسي بن جعفر (ع)) را يافتم. هنگامي که توضيح بيشتري خواستند، گفت: در آن زمان که آن صحنهها را ديدم حوريان بهشتي به من گفتند: از بندهي صالح خدا دور شو تا ما وارد شويم، ما خدمتکار او هستيم نه تو! کنيز پيوسته در اين حال بود تا از دنيا رفت. (5)
در اين داستان به نمونهي ديگري از نفوذ معنوي امام (ع) در کنيزي که آمادگي براي پرورش و تربيت روحي داشت برخورد ميکنيم که تأثير معنوي و هدايت روحاني پيشواي بزرگي مانند موسي بن جعفر (ع) را در دست پروردگان خود به روشني بيان ميکند.
کوتاه سخن اينکه، در تاريخ پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و امامان معصوم: مواردي ديده ميشود که افرادي با يک برخورد با آنان، به کلي دگرگون شدند و تغيير مسير دادند؛ تغييراتي که برحسب ظاهر و با اسباب عادي امکانپذير نبوده است. اين نشان ميدهد که آن انسانهاي کامل عنايتي در حق اين اشخاص کرده و آنان را دگرگون ساختهاند؛ و ما از اين تصرف، به نوعي ولايت تکويني تعبير ميکنيم.
بديهي است اين عنايات، بيحساب نيست و حتماً نقطهي قوتي در شخص مورد عنايت وجود داشته که مشمول عنايت پيامبر صلي الله عليه و آله و يا امام معصوم (ع) واقع شدهاند.
سخني از علامهي شهيد مطهري
-------------------------------------------------------------
سخني از علامهي شهيد مطهري
در اين جا رشتهي سخن را به دست علامهي شهيد، مرحوم مطهري، ميسپاريم. او در کتاب ولأها و ولايتها ميگويد: اين دو واژه معمولاً در چهار مورد استعمال ميشود: ولأ محبت (عشق و علاقه به اهل بيت)، و ولأ امامت به معني الگو قرار دادن امامان براي اعمال و رفتار خويش، و ولأ زعامت به معني حق رهبري اجتماعي و سياسي امامان، و ولأ تصرف يا ولأ معنوي که بالاترين مراحل، ولأ تصرف است.
سپس بعد از توضيحاتي دربارهي معني اول و دوم و سوم، به توضيح معني چهارم ميپردازد که مربوط به بحث ما است؛ ميگويد: ولايت يا تصرف معنوي نوعي اقتدار و تسلط فوق العادهي تکويني است؛ به اين معني که، انسان بر اثر پيمودن طريق عبوديت و بندگي خدا، به مقام قرب معنوي الهي نائل ميگردد؛ و نتيجهي وصول به اين مقام اين است که به صورت انسان کاملي درميآيد که قافله سالار معنويات، مسلط بر ضمائر، و شاهد بر اعمال، و حجت زمان ميشود! از نظر شيعه در هر زمان يک انسان کامل که نفوذ غيبي بر جهان و انسان دارد و ناظر بر ارواح و قلوب است وجود دارد که نام او حجت خدا است.
مقصود از ولايت تصرف يا ولايت تکويني اين نيست که بعضي از جهال پنداشتهاند که انساني از انسانها سمت سرپرستي و قيموميت نسبت به جهان پيدا کند، به طوري که او گردانندهي زمين و آسماءن و خالق و رازق از جانب الله بوده باشد! درست است که اين اعتقاد شرک نيست و شبيه چيزي است که قرآن دربارهي ملائکه مدبرات امرا و مقسماءت امرا به اذن الله بيان فرموده، ولي قرآن به ما ميگويد: مسألهي خلقت و رزق را و زنده کردن و ميراندن و غير آن، به غير خدا نسبت ندهيم. بلکه منظور اين است که انسان کامل به خاطر قرب به پروردگار به جائي ميرسد که داراي ولايت بر تصرف در (بعضي امور) جهان ميشود.
سپس ميافزايد: در اين جا کافي است که اشارهي اجمالي به اين مطلب بنمائيم و پايههاي اين طرز فکر را با توجّه به معاني و مفاهيم قرآني روشن سازيم تا گروهي خيال نکنند که اين يک سخن قلندري است. شک نيست که مسألهي ولايت به معني چهارم از مسائل عرفاني است، ولي اين دليل نميشود که چون يک مسألهي عرفاني است مردود قلمداد شود. سپس با توضيحات فراواني دربارهي قرب خداوند و آثار آن چنين نتيجهگيري ميکند: بنابراين محال است که انسان بر اثر طاعت و بندگي و پيمودن طريق بندگي خدا به مقام فرشتگان نرسد، يا بالاتر از فرشته نرود، و يا لااقل در حد فرشتگان از کمالات هستي بهرهمند نباشد (فرشتگاني که قدرت تدبير و تصرف در جهان هستي به اذن الله دارند.) (6) از اين سخن ميتوان چنين نتيجه گرفت که رابطهي معنوي با اين انسانهاي کامل ميتواند سبب نفوذ و تصرف آنان در انسانها آماده گردد؛ و تدريجاً آنها را از رذائل اخلاقي دور کرده و به فضائل و کمالات نزديک سازد.
سوء استفادهها
هميشه و در هر عصر و زمان و در ميان هر قوم و ملّتي، از مفاهيم صحيح و سازنده سوء استفادههائي شده است؛ ولي هرگز اين بهرهگيريهاي نادرست لطمهاي به صحت و قداست اصل مطلب نميزند. مسألهي رهبري اخلاقي و لزوم استفاده از اساتيد عمومي و خصوصي براي بهتر پيمودن راه تهذيب نفس و سير و سلوک الي الله نيز از اين قاعدهي کلي مستثنا نبوده است.
گروهي از صوفيه خود را به عنوان مرشد، شيخ، پير طريقت و قطب عنوان کرده و افراد را به پيروي بيقيد و شرط از خود دعوت ميکنند، و تا آن جا پيش رفتهاند که گفتهاند اگر از پير طريقت کارهايي که بر خلاف شرع ببيني زنهار، که خرده نگيري، چرا که با روح تسليم در برابر او مخالفت دارد!
غزالي که تمايل او به صوفيه از کلماتش در فصول مختلف کتاب احيأالعلوم نمايان است، و فرق صوفيه او را از بزرگان خويش ميشمارند، در فصل 51 از جلد پنجم احيأالعلوم، در باب پنجم، چنين ميگويد:
ادب مريدان، در برابر شيوخ خود در نزد صوفيه از مهمترين آداب است؛ مريد در برابر شيخ بايد مسلوب الاختيار! باشد و در جان و مال خويش جز به فرمان او تصرف نکند ... بهترين ادب مريد در برابر شيخ، سکوت و خمود و جمود است؛ تا اينکه شيخ خودش آنچه را از کردار و رفتار صلاح ميداند به او پيشنهاد کند ... هرگاه کار خلافي از شيخ ببيند و مطلب بر او مشکل شود، به ياد داستان موسي و خضر بيفتد که خضر اعمالي انجام داد که موسي آنها را منکر ميشمرد ولي هنگامي که خضر سِرّ آن را فاش کرد، موسي از انکارش بازگشت؛ بنابراين، شيخ هر کاري انجام دهد، عذري به زبان علم و حکمت دارد! (7)
شيخ عطار در شرح حال يوسف ابن حسين رازي مينويسد: هنگامي که ذي النون مصري (مرشد او) به او دستور داد که از مصر خارج شده و به شهر خود بازگردد، يوسف دستوري از او خواست؛ ذي النون گفت: هر چه خواندهاي فراموش کن! و هر چه نوشتهاي بشوي تا حجاب برخيزد!
از ابو سعيد نقل شده که (به مريدان) ميگفت: «راس هذا الامر کبس المحابر و خرق الدفاتر و نسيان العلم»؛ اساس اين کار (تصوف) جمع کردن دوات و مرکب و پاره کردن دفترها (و کتابها) و فراموش نمودن علم است! (8)
در حالات ابو سعيد کندي آمده است که در خانقاهي منزل داشت و در جمع دراويش به سر ميبرد و گاهي در پنهاني به حوزهي درس وارد ميشد؛ روزي در خانقاه دواتش از جيبش بيرون افتد و رازش کشف شد (و معلوم شد دنبال تحصيل علم است.)؛ يکي از صوفيان به او گفت: عورت خويش را پنهان دار! (9) بيشک جوي که بر آن خانقاه حاکم بود نتيجهي تعليمات مرشد و راهنماي آن جمع است.
اين در حالي است که در حديث معروف و مشهوري که در اسلام آمده است ميخوانيم که امام صادق (ع) از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله نقل ميکند که فرمود: وزن مداد العلمأ بدمأ الشهدأ فيرجح مداد العلمأ علي دمأ الشهدأ؛ روز قيامت مرکبهاي (نوک قلمهاي) علما و دانشمندان با خونهاي شهيدان در ترازوي سنجنش اعمال مقايسه ميشود و مرکبهاي دانشمندان بر خونهاي شهيدان برتري ميگيرد! (10)
ببين تفاوت راه از کجا است تا به کجا!
براي اينکه روشن شود هنگامي که کار به دست نااهل بيفتد چگونه از يک مسألهي منطقي و شرعي با ايجاد تحريفها و دگرگونيها سوء استفاده ميشود، کافي است که به سخني که کيوان قزويني (ملقب به منصور عليشاه که خود از اقطاب صوفيه بود) در حدود اختيار قطب، آورده است، توجّه کنيد!
او ميگويد: حدود ادعاي قطب ده ماده است:
1- من داراي همان باطن ولايت هستم که خاتم الانبيأ داشت! ... جز اينکه او مؤسس بود و من مروج و مدير و نگهبانم!
2- من ميتوانم عدهاي را تکميل کنم به گونهاي که روح قبائح را در تن آنها بميرانم يا از تن آنها بيرون کرده به تن ديگران (کفار) بيندازم!
3- من از قيود طبع و نفس آزادم!
4- همهي عبادات و معاملات مريدان بايد به اجازه من باشد!
5- هر نامي را که به مريدان تلقين کنم و اجازه دهم به دل يا به زبان بگويند، آن اسم خدا ميشود و بقيه از درجه اعتبار ساقط است!
6- معارف ديني و عقائد قلبي اگر با امضأ من باشد مطابق واقع است، والا عين خطا است!
7- من مفترض الطاعة و لازم الخدمة و لازم الحفظ هستم!
8- من در عقائد خود آزادم!
9- من هميشه حاضر و ناظر احوال قلبي مريدم!
10- من تقسيم کنندهي بهشت و دوزخام! (11)
اين سخنان که به هذيان شبيهتر است تا به بحث منطقي، گرچه شايد مورد قبول همهي صوفيان نباشد ولي همين اندازه که ميبينيم کسي که خود را قطب ميدانسته به خود اجازه ميدهد چنين ترهاتي بگويد و چنان اختياراتي براي اقطاب قائل شود که حتي پيامبران بزرگ الهي مدعي آن نبودند؛ کافي است که بدانيم سوء استفاده کردن از مسألهي نياز به معلّم و مربّي در امر سير و سلوک و تهذيب اخلاق ممکن است چه عواقب شومي به بار آورد.
اين ادعاها که قسمتي از آن مخصوص انبيأ است و قسمتي از آن را هيچ پيامبر و امامي هم ادعا نکرده، هرکس مختصر آگاهي نسبت به مسائل مذهبي داشته باشد متوجّه عمق خطر فاجعه ميکند.
اگر کتابهاي اهل تصوف را مانند: تذکرة الاوليأ شيخ عطار و تاريخ تصوف و نفحات الانس و بعضي از بحثهايي احيأالعلوم را به دقّت بررسي کنيم به ادعاهائي در مورد اقطاب برخورد ميکنيم که راستي وحشتناک است؛ و همين امور است که محققان علم کلام و فقهاي شيعه را وا داشته است که در مقابل اين گروه موضعگيريهاي سختي داشته باشند؛ همان موضعگيريهايي که گاه براي افراد ناآگاه ناراحت کننده است، ولي آگاهان ميدانند که اگر جلو اين ادعاها رها شود، کاري بر سر اصول و فروع اسلام و اخلاق ميآورند که چيزي از آن باقي نميماند!
در اين جا به پايان بحث دربارهي کليّات مسائل اخلاقي در سايهي آيات قرآن مجيد مي رسيم؛ بحثهايي که اساس و پايههاي اصلي در علم اخلاق و تهذيب نفس را تشکيل ميدهد و در پرتو آن راههاي روشني به سوي بحثهاي آينده که از تکتک فضائل و رذائل اخلاقي سخن ميگويد، گشوده ميشود.
بارالها!
رسيدن به اوج فضائل اخلاقي و راه يافتن بر بساط قرب ذات پاک تو، جز به ياري تو ممکن نيست؛ ما را در اين راه ياري فرما! و به مقام قرب عباد صالحين خود برسان! و صاحب نفس مطمئنهاي بگردان که شايستگي خطاب فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي را پيدا کنيم!
خداوندا!
دام شيطان بسيار سخت و سهمگين است، و هواي نفس دشمن خطرناکي است؛ رذائل اخلاقي همچون خارهاي جانگداز مغيلان روح ما را آزار ميدهد، تنها عنايات خاص تو است که ميتواند ما را از چنگال آن دام و آن هوي و هوسها و آن خارهاي جانگداز رهايي بخشد.
پروردگارا!
در پايان اين سخن، خود را به تو ميسپاريم و دعاي معروف و بسيار پرمحتواي پيامبر گراميات را زمزمه ميکنيم و ميگوييم: «اللهم لاتکلني الي نفسي طرفة عين ابدا» (12)
اخلاق در قرآن
24 / 3 / 1376
Power By:
LoxBlog.Com |